سرویس دین و دعوت

در ادامه‌ی بحث اسماء حسنای خداوند به بحث توحید که در آن صفاتی هم‌چون «خالق»، «آمر» و «فاعل»، توضیح داده می‌شوند، می‌پردازیم و هم‌چنان‌که در مقدمه‌ی بحث اسماءالحسنی بیان داشتیم، با دقت در افعالی که خداوند در قرآن آن‌ها را به خود نسبت داده است، می‌توان صفاتی را غیر از آن‌چه مستقیماً در قرآن اشاره شده است، استنباط نموده و به شناخت بیشتر او نایل شویم.

توحید

هم‌چنان‌که می‌دانیم اولین اصل از اصول دین مبین اسلام، ایمان به توحید(یکتاپرستی) و تسلیم شدن در برابر آن است، توحید در سه زمینه‌ی «خلق»، «امر» و «فعل» قابل طرح و بررسی است:

توحید در خلق

توحید در خلق به این معنی است که آفریننده و از عدم بوجود آورنده‌ی هستی، تنها خداست و هیچ کس و هیچ چیزی در این امر عظیم در کنار او وجود نداشته است. در طول تاریخ کسی به این اصل معترض نشده است؛ به این معنی که بگوید در کنار خدا خالق دیگری هم هست.

توحید در امر

انسان مؤمن باید قلباً به این امر اعتقاد و ایمان داشته باشد که تنها و تنها خداوند شایستگی فرمانروایی دارد و باید تنها فرامین و دستورات او برای اصلاح قلب، فکر و رفتار انسان‌هاساری و جاری باشد. مگر نه این‌که فرمان خداوند در امر تسخیری یعنی در بعد جبری انسان و نیز تمامی هستی اطاعت می‌شود. مگر چشم، گوش، قلب و تمامی اعضاء و جوارح ما و نیز سنگ و گیاه تا ستارگان و کهکشان‌ها همه و همه مطیع قانون و سنتی نیستند که خداوند برایشان قرار داده است؟ مگر نه این‌که تسلیم شدن آن‌ها به این قانون نظم و انسجامی عظیم را برای آن‌ها به ارمغان آورده است. نیک می‌دانیم که چنان‌چه یک چشم به‌هم زدن از زیر بار فرمان خداوند شانه خالی کنند و تسلیم قانون و راه و رسم دیگری شوند، از هم می‌پاشند.

وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنْ الأَرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ.[1] یعنی: و از جمله دلایل و نشانه‌های (کمال قدرت و نهایت عظمت) خدا یکی هم این است که آسمان و زمین (بدین ساختار استوار و صورت زیبا) ساخته و پرداخته‌ی او و به فرمان وی برپا است ... بعدها وقتی (که بخواهد مردمان را می‌میراند، و این نظم و نظام را خراب می‌گرداند و برای زنده شدن) شما را از زمین با ندایی فرا می‌خواند و شما فوراً (مطیعانه و شتابان از زمین) بیرون می‌آئید....

راستی تاکنون فکر کرده‌اید که چرا وقتی که انسان در دامن طبیعت استوار، مهمان آفریده‌های مسخّر خداوند است و نیز شب هنگام که به ستارگان می‌نگرد، چه آرامش عجیبی به او دست می‌دهد؟ آیا تاکنون به چرائی این موضوع اندیشیده‌اید که چگونه هستی تا این اندازه فرح‌بخش و هستی‌بخش است؟ چرا جامعه‌ی مخلوقات مسخّر خداوند، در طبیعت و در دل آسمان‌ها با وجود تنوع و تکثرشان این‌گونه آرامش می‌بخشند؟ چرا جامعه‌ی مختار انسانی این‌گونه نیست؟ چرا انسان آن‌گاه که از هم‌نوعان خویش به تنگ آمده به دامن طبیعت پناه می‌برد؟ و هزاران چرای دیگر.

پاسخ به تمامی این پرسش‌ها این است که تمامی آفریده‌های مسخر شده‌ی هستی از سنگ و گیاه گرفته تا ستارگان و کهکشان‌ها همه یک صدا تسلیم قانون و برنامه و سنتی هستند که خدای تعالی برایشان مقرر فرموده است و به زبان حال به تسبیح و تقدیس وی مشغول‌اند:

یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَوَاتِوَمَا فِی الأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ.[2] یعنی: آن‌چه در آسمان‌ها و آن‌چه در زمین است، به تسبیح و تقدیس خدا مشغول هستند. خدایی که مالک و حاکم(کل جهان) است و از هر نقص و عیبی مبرّا و منزه است، و چیره‌ی کاردان است..

آن‌ها ذرّه‌ای از دستور خداوند تخطّی نمی‌کنند و در راستای ایجاد نظمی استوار با یکدیگر هم‌کاری می‌کنند و محیطی روحانی و فرح‌بخش را برای انسان رانده شده و فراری از هم‌نوعان مختارش، فراهم می‌آورند. در مقابل، جامعه‌ی انسانی به خاطر اختیار و حق انتخابی که خدا در پذیرش یا عدم پذیرش فرامین خود به او بخشیده، متأسفانه به پیروی از هوای نفس از دستورات آفریدگار سرباز زده و جامعه‌ی خویش را که باید هم‌چون جامعه‌ی مخلوقات مسخّر (طبیعت) مسکنی برای آرامش باشد، به بی‌نظمی و تشتّت و بحران روحی و فکری تبدیل کرده که نهایتاً هم‌چون شمعی بر پیکر خویش می‌سوزد و می‌گرید تا چراغ عمرش خاموش شود. گاه‌گاهی نیز برای فرار از فشارهای روحی و روانی غیر قابل تحمل – که ساخته و پرداخته‌ی انسان ناسپاس و منحرف از آئین الهی است - به دامن طبیعت - که مطیع و فرمانبر خداوند است - پناه می‌برد و چه بسا که برای رهایی از این فشارهای ناشی از نافرمانی خدا به مصرف مواد مخدر و مست‌کننده‌ها پناه برده و در نهایت دست به خودکشی می‌زند و به گمان باطل خویش به آرامش ابدی دست می‌یابد!

آری! مگر نه این‌که کل هستی و از جمله انسان را تنها یک خدا خلق کرده، پس چرا نباید تنها فرمان آن خالق که به تمامی ذرات وجودی انسان آگاه است و بر اساس این شناخت فرمان را صادر نموده است، اجرا شود. مگر بارها و بارها در قرآن کریم آیات متعدد و متنوعی را در این زمینه نمی‌یابیم و نمی‌خوانیم:

أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ.[3]یعنی: آگاه باش که خلق و امر مخصوص اوست..

وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الأُولَى وَالآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ.[4]یعنی: پروردگار تو الله است و خدایی جز او نیست، و هرگونه سپاس و ستایش به او تعلق دارد، چه در این جهان و چه در آن جهان، و فرمانروایی از آن اوست و بازگشت همه‌ی شما به سوی اوست..

أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیةِ یبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یوقِنُونَ.[5]یعنی: آیا جویای حکم جاهلیت (ناشی از هوا و هوس هستند؟ آیا برای اهل یقین کسی بهتر از خداوند حکم می‌کند؟.

أَفَغَیرَ دِینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَوَاتِوَالأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَیهِ یرْجَعُونَ.[6]یعنی: آیا جز دین خدا را می‌جویند(که اسلام است)؟ ولی آنان که در آسمان‌ها و زمین‌اند از اختیار یا از روی اجبار در برابر او تسلیم‌اند و به سوی او بازگردانده می‌شوند..

توحید در فعل (تأثیر)

آن‌چه در این بخش بیشتر قابل بررسی است، تأثیر خداوند در روی‌دادن عملی است که مبحث فریادرسی از خدا یا غیر از آن به دنبالش خواهد آمد. در بینش دینی این مسأله‌ای واضح است که فاعل، تنها خداوند است و آفریده‌ها، اسبابی هستند که فعل خداوند از کانال آن‌ها می‌گذرد و آن‌ها وسیله‌ی تحقق هدف او هستند. این اسباب به‌طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند. یک دسته اسبابی که از اراده و اختیار بری هستند و دسته‌ی دیگر که دارای نیروی اراده و اختیار هستند.

الف) اسبابی که فاقد اراده و اختیار هستند: مشاهده می‌کنیم که آتش می‌سوزاند، سنگ می‌شکند، غذا سیر می‌کند. اگر چه در حقیقت خداوند است که می‌سوزاند و می‌شکند و سیر می‌گرداند؛ اما از طریق این اسباب خداوند خواسته است که فعل سوزانیدن را انجام دهد، پس آتش را خلق کرده و سبب این فعل گردانیده است. هم‌چنین اراده نموده که فعل سیر کردن را انجام دهد، بنابراین مواد خوراکی را آفریده و آن‌ها را کانال تحقق فعل خویش، یعنی سیر کردن گردانیده است. پس سوزانیدن آتش، سیر کردن غذا و... بستگی به تعلق اراده و خواست خداوند به تحقق آن فعل دارد.

هم‌چنان‌که ابراهیمu تأثیر واقعی و اصلی را در سیر شدن و سیراب گردیدن و شفای درد و مرگ و زندگی از خدا می‌داند، آن‌جا که خداوند از زبان او در قرآن نقل می‌کند که می‌فرماید:

الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ * وَالَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَیسْقِینِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ * وَالَّذِی یمِیتُنِی ثُمَّ یحْیینِ.[7] یعنی: (پروردگار جهانیان) که مرا آفریده است، و هم او مرا (به سوی سعادت دنیا و آخرت) راهنمایی می‌سازد (و در سراسر زندگی من حضور دارد و لحظه‌ای از من غافل نیست) * آن کسی است که او مرا می‌خوراند و می‌نوشاند * و هنگامی که بیمار شوم او است که مرا شفا می‌دهد * و آن کسی است که (چون اجلم فرا رسید) او مرا می‌میراند و سپس (در رستاخیز برای حساب و کتاب و جزا و سزا) مرا زنده می‌گرداند... ..

پس علل ظاهری تنها سبب افعال خداوند می‌باشند و خداوند هر لحظه که بخواهد تأثیراتشان را از آن‌ها می‌گیرد. نمونه‌ی بارز این امر در آتش افکنده شدن ابراهیمu بود که چون خداوند نخواست بسوزد، آتش برای ابراهیمu فضای خنک و سالمی گشت، با این فرمان خداوند که:

قُلْنَا یا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاماً عَلَى إِبْرَاهِیمَ.[8]یعنی: گفتیم ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش و به او گزندی نرسان..

ب) اسبابی که دارای اراده و اختیار هستند: همان‌گونه که آب در رفع تشنگی وسیله‌ای بیش نیست و فاعل فعل سیراب کردن خداست، اراده و خواست انسان نیز وسیله‌ی تحقق اراده‌ی خداست؛ یعنی خداوند اراده و خواست خویش را از طریق اراده و خواست انسان‌هاتحقق می‌بخشد و اراده و خواست انسن‌ها عامل و وسیله‌ی تحقق فعل خداوند می‌شود، بدون این‌که به اراده‌ی انسان لطمه‌ای وارد شود. به این صورت که اراده و اختیار یعنی این‌که ما بتوانیم از دو احتمال ممکن یکی را انتخاب نماییم و آزادانه بر انجام آن صددرصد عزم نماییم و اما این‌که پس از آن عزم و تصمیم قطعی آن فعل تحقق می‌یابد یا خیر، این امر از دایره‌ی توان ما خارج است و بستگی مطلق به خواست و اراده‌ی خدای بزرگ دارد و پس از انجام شدن یا نشدن آن فعل است که اراده‌ی خداوند برای ما آشکار می‌شود. بنابراین چون پس از انجام شدن یا نشدن فعل است که اراده‌ی خداوند برای ما روشن می‌شود و این خواست خداوند برای ما غیب است، هیچ لطمه‌ای به اراده‌ی ما که تنها عزم و تصمیم بر انجام کار است، وارد نمی‌شود.

به عنوان مثال وقتی که انسان تصمیم می‌گیرد نماز بخواند، زمانی که عزم می‌کند، هنوز چیزی معلوم نیست، در بین دو احتمال است، وقتی عزم کرد و به زمان تحقق فعل منتقل شد دیگر عزم او زمانش سپری شده است و پس از زمان عزم و تصمیم‌گیری، روشن شدن این‌که خداوند چه چیزی را خواسته است، لطمه‌ای به آن عزم و تصمیم‌گیری نمی‌زند. پس خداوند اراده‌ی انسان را سبب و کانال انجام افعال خود قرار داده است، بدون این‌که لطمه‌ای به اراده و عزم انسان وارد شود.

این توضیح در این‌باره بود که انسان می‌تواند اراده داشته باشد و در حین حال اراده‌اش سبب تحقق فعل خداوند باشد. نتیجه‌ی گفتار ما این است که افعال خداوند به وسیله‌ی دو نوع از اسباب تحقق می‌یابند، اسباب مسخر و بدون اراده و اسباب دارای اراده. بدین ترتیب می‌فهمیم که فاعل تنها یکی است و همه‌ی فاعل‌های صوری و ظاهری اسبابی بیش نیستند، در این زمینه نیز به عنوان نمونه دو آیه را بررسی می‌کنیم.

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ.[9] یعنی: شما کافران را نکشتید، بلکه خدا ایشان را کُشت..

این آیه خطاب به مؤمنین است که شما ایشان را نکشتید و لیکن خداوند ایشان را کشت، این‌ امر بدیهی است که مؤمنین سبب کشتن آن‌ها بوده‌اند، پس چگونه خداوند آن‌را نفی می‌کند و می‌فرماید که شما آن‌ها را نکشتید، بلکه خدا آن‌ها را کشت؟ این مطلب بیانگر این است که فاعل حقیقی، خداوند بوده و مؤمنین برای تحقق قتل‌ها تنها سببی بوده‌اند.

در ادامه می‌فرماید:

وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى.[10] یعنی: و تو پرتاب نکردی آن‌گاه که پرتاب کردی و لیکن خداوند پرتاب کرد..

اول پرتاب کردن را برایش اثبات می‌کند« إِذْ رَمَیتَ» بعد نفی‌اش می‌کند. از لحاظ تلفظ، نفی در اول آمده است، اما از لحاظ معنا «إِذْ رَمَیتَ» جلوتر است، برایش تأیید می‌کند که تو پرتاب کردی. منظورش تیر و سنگ و کل آن چیزهایی است که در جنگ پرتاب کرده است. پس از این‌که تأیید می‌کند، می‌فرماید: نه تو پرتاب نکردی این خداوند بود که پرتاب کرد. تأیید پرتاب کردن تیر و هر چیز دیگر نظر به این است که پیامبر خدا سبب تحقق آن بود و نفی آن نظر به این امر است که فاعل حقیقی پرتاب کردن تیر و... خداوند است.

در سیره‌ی پیامبر خداr آمده است که فرمود چنان‌چه دو مؤمن با هم به قتال برخیزند، قاتل و مقتول در آتش‌اند. عرض شد یا رسول‌الله! قاتل که مشخص است ولی آن‌که کشته شده است، چرا؟ فرمود: چون او نیز قصد داشت و عزم کرده بود که دیگری را بکشد.

این حدیث شریف به وضوح بیان می‌کند که فرد مقتول علی‌رغم این‌که فعل کشتن را انجام نداده ولی چون عزم بر کشتن داشته، در آتش است و معنای آن این است که انسان تنها صاحب عزم و تصمیم است و فاعل، پروردگار است. در روز رستاخیز هم انسان‌هاتنها بر اساس عزم‌هایشان که محل استقرارش «قلب» است، محاکمه می‌شوند نه بر اساس افعالی که انجام داده‌اند. چون آن‌ها فاعل نیستند و اگر موردی یافت شود که در روز رستاخیز انسان‌هامسؤول افعال خویش‌اند و باید پاسخ‌گوی افعال خوب و بد خویش باشند، تنها نظر به تصمیم و عزمی است که آن‌ها بر انجام آن افعال خوب یا بد داشته‌اند. قرآن کریم در این خصوص چنین آورده است:

لا یؤَاخِذُکُمْ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیمَانِکُمْ وَلَکِنْ یؤَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ.[11] یعنی: خداوند شما را بخاطر سوگندهایی که بدون توجه یاد می‌کنید (و از روی عادت، نه از روی قصد و نیت از زبان می‌پرد) مؤاخذه نخواهد کرد (و کفّاره یا عقاب بر آن مترتّب نیست) و لیکن شما را در برابر آن‌چه دل‌هایتان کسب کرده است (و گناهان را می‌بخشد و لغزش‌ها را نادیده می‌گیرد و در رساندن عقاب شتاب نمی‌ورزد..

پیامبر اکرمr نیز در حدیثی صحیح چنین بیان فرموده است:

«إنَّمَا الأعمَالُ بالنِّیات وَإِنَّمَا لکل امرىء ما نَوَى، فَمنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إلى الله وَرَسُولِهِ فَهَجْرَتُهُ إلى الله وَرَسُولِهِ، وَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ لِدُنْیا یصِیبُهَا أو امْرَأةٍ یتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إلى مَا هَاجَرَ إلَیهِ»[12] یعنی: «اعمال براساس انگیزه‌ها ارزیابی می‌شوند و هرکس پاداش آن چیز را می‌گیرد که نیّت کرده است. لذا هرکس با انگیزه‌ی کسب رضای خدا و پیامبر او هجرت کرده است، به عنوان هجرت در راه خدا و پیامبر او پذیرفته و پاداش داده می‌شود و هر کس با انگیزه‌ی دست‌یابی به هدفی دنیوی و یا ازدواج با زنی هجرت کرده باشد، هجرت او بر مبنای همان انگیزه‌ای که داشته است، ارزیابی می‌شود.»

بدین ترتیب روشن می‌شود که فاعل تنها خداوند است و دیگران همه فقط اسبابند و آفریده‌ها جز کانال‌هایی برای تحقق فعل‌های خداوند نیستند.

نتیجه‌ی اعتقاد به یگانگی خداوند در فعل فریادرسی خدا است:

از آن‌جایی که هر آن‌چه را که از جلب نفع یا دفع ضرر برای انسان روی می‌دهد تنها به دست خدا است، پس انسان باید درخواست‌های خویش را که چیزی جز جلب نفع یا دفع ضرر نیست، تنها از خدا بخواهد زیرا تنها او فریادرس است:

وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا ینْفَعُکَ وَلا یضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنْ الظَّالِمِینَ.[13]یعنی: و به‌ جای خدا کسی یا چیزی را پرستش مکن و به فریاد مخوان که به تو نه سودی می‌رساند و نه زیانی. اگر چنین کنی (و دعا و عبادت خود را به‌ جای آفریدگار متوجه آفریدگان سازی) از ستمکاران و مشرکان خواهی شد..

ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ.[14]یعنی: پروردگار شما می‌گوید: مرا به فریاد خوانید تا بپذیرم. کسانی که خود را بزرگ‌تر از آن می‌دانند که مرا به فریاد خوانند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند گشت..

دلایل عقلی و نقلی بر ردّ کسانی که معتقد به فریاد طلبیدن غیر خدا هستند:

گفتیم که افعال خداوند به وسیله‌ی دو نوع از اسباب تحقق می‌یابد، اسبابی که فاقد اراده هستند و اسبابی که اراده دارند. بشر از مدّتی پس از نشأتش، زمانی‌که بر روی کره‌ی خاکی آمد، در تفکر و پنداشت خود مرتکب این اشتباه بزرگ شد که اسباب دارای تأثیرات ذاتی هستند؛ مثلاً آتش خود می‌سوزاند و آب خود سیراب می‌کند در حالی‌که یکی از مطالبی که در دعوت پیامبرانu وجود داشت، این بود که مردم را از این انحراف برگردانند و متوجه این حقیقت کنند که خداوند فاعل است.

البته همان طور که بیان شد در عین این که خداوند فاعل است، باید طبق سننی که خود حاکم کرده است، برای تحقق افعالش اسباب وجود داشته باشند، چون افعال را در محدوده‌ی همین اسباب و آفریده‌ها انجام می‌دهد. خوب باید این‌ها باشند تا افعال انجام گیرد، این از این لحاظ نیست که خداوند نیاز به چیزی دارد، نیاز به اسباب دارد، بلکه از این لحاظ است که آن فعل بدون سبب انجام نمی‌گیرد. یعنی در این‌جا دو مطلب است: یکی خداوند به عنوان فاعل یک فعل و دیگر اسباب تحقق آن فعل و برای رسیدن به مطلوب وظیفه‌ی انسان این است که اولاً اراده‌ی خویش را به عنوان وسیله و سببی برای تحقق آن فعل به‌کار گیرد و بعد از آن اسباب دیگری را که برای تحقق آن فعل لازم هستند به کار گیرد و آن‌گاه تحقق آن فعل را تنها از خدا بخواهد، در غیر این صورت به بی‌راهه رفته است.

در بسیاری از آیات قرآن و بلکه طبق بیان قرآن در همه‌ی کتاب‌های آسمانی از انسان خواسته شده است که جز خداوند فریادرسی برای خود برنگزیند، تنها خدا را فریادرس خود بشناسد و تنها از او بخواهد که کاری را برایش انجام دهد، جلب نفع یا دفع ضرری کند، طبعاً به‌کار گرفتن اسباب از طرف ا نسان یا برای جلب منفعت در زمینه‌ای از زمینه‌ها است و یا برای دفع ضرر، چون در مسیر حرکت به سوی کمال است، در این مسیر هم نیازهایی دارد که باید تأمین شود، چیز‌هایی می‌خواهد که برای حرکت کردنش رو به کمال فردی است و هم نیاز بدین دارد که موانعی که سر راه می‌آیند بر طرف کرده شود یعنی هم منافعی برایش مطرح ا ست که باید جلب شود و هم مضرّاتی در سر راه است که باید رفع شود، انسان باید در این زمینه مقدمات جلب نفع یا دفع ضرر را فراهم کند بعد از خدا بخواهد که نفع را برایش برساند و ضرر را از او دفع کند.

اگر کسی بینشش آن‌طور بود که در توحید فعل شرح دادیم، طبعاً فریادرسی جز خداوند برای خود اتخاذ نمی‌کند و به خود اجازه‌ی این که غیر خداوند را به فریاد بطلبد، نمی‌دهد. ولی کسی که غیر خدا را فریادرس خود قرار دهد، از او می‌خواهد که مستقلاً یا به صورت واسطه جلب نفعی برای او کند یا دفع ضرری از او نماید، مرتکب این اشتباه شده است که چیزی یا کس دیگری غیر خداوند هم، کاره‌ای است. در حالی‌که دیدیم خداوند اسباب را مقرر کرده و تأثیرات را از طریق این اسباب اظهار می‌کند و افعالی که می‌خواهد انجام بدهد، به وسیله‌ی این اسباب به تحقق می‌رساند. بدین ترتیب جایی برای امر ثالثی وجود ندارد.

کسی که غیر خدا را فریادرس می‌داند او را در چه جایگاهی قرار می‌دهد؟ هم چنآن‌که گفتیم اسباب تنها وسیله‌ی تحقق مشیت و اراده‌ی خداوند هستند و انسان فقط کارش کشف اسباب است نه ایجاد سبب. کسی که انسان او را فریادرس می‌خواند از دو حال خارج نیست: یا خداوند او را سبب تحقق امری قرار داده و یا چنین قدرتی را به او نداده است. در صورت اول فقط در حد سبب بودن خودش می‌تواند اقدامی انجام دهد. در صورتی که خداوند او را سبب قرار نداده است چگونه ما می‌توانیم این قدرت «سبب بودن» را به او بدهیم! در حالتی که شخصی بگوید آن فریادرس، غیر از خدا سبب نیست، بلکه فقط در سبب تأثیر گذار است، این که عذر بدتر از گناه است و قدرت خدایی (تأثیرگذاری در اشیاء) را به او داده است. اگر شخص دیگری بگوید که از آن (فریادرسِ غیر از خدا!) می‌خواهم از خداوند بخواهد در فلان سبب تأثیر بگذارد، این هم یک عمل نادرستی است، چرا که خداوند از انسان خواسته است در مورد هر فعلی مقدمات فراهم شود و سپس همان فراهم کننده‌ی مقدمات و به‌کارگیرنده‌ی اسباب، خود، از خداوند بخواهد که در اسباب تأثیر بگذارد.

پر واضح است که به فریاد طلبیدن غیر خداوند به تنهایی مورد بحث نیست، یعنی فقط همان اصطلاح «یا ...» نیست، که بودنش شرک و نبودنش توحید است؛ بلکه همان گونه که بیان شد، بینش غلطی است که منشأ این چنین فریاد طلبی‌ای می‌شود. همچنان که بینش درست و حقّی است که منشأ خودداری از فریادرسی غیر خدا است و اگر کسی آن بینش را نداشته باشد، اگر لفظاً هم غیر خدا را نطلبد، باز از شرک نرسته است. کسی که یقین ندارد که در زمینه‌ی جلب نفع و دفع ضرر تنها خداوند فاعل حقیقی است، حتی اگر لفظاً هم غیر خدا را به فریاد نطلبد، هیچ فایده‌ای ندارد و مرتکب شرک شده است. تنها زمانی انسان از این شرک رسته است که پیش از هر چیز یقین پیدا کرده باشد که اسباب جز اسباب نیستند و دارای تأثیرات ذاتی نیستند و خداوند است که فاعل حقیقی است و ثالثی در میان نیست و آن‌گاه به این شناخت تسلیم شده باشد و به فریاد نطلبیدن غیر خدا و به فریاد طلبیدن خدایش ناشی از این دید و تسلیم باشد در این صورت است که انسان به توحید رسیده است.

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً.[15] یعنی: بگو: تنها پروردگارم را می‌پرستم و کسی را انباز او نمی‌کنم..

قُلْ أَرَأَیتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنْ الأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَوَاتِاِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ.[16] یعنی: بگو: آیا دقت کرده‌اید در باره‌ی چیزهایی که به‌جز خدا به فریاد می خوانید و می‌پرستید؟ به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده‌اند؟ یا اصلاً در (آفرینش و گردش و چرخش) آسمان‌ها مشارکتی داشته‌اند؟ (اگر فرضاً می‌گوئید بلی آن‌ها شرکت داشته‌اند) کتابی (از کتاب‌های آسمانی) پیش از این (قرآن که گفتار شما را تصدیق کند) یا یک اثر علمی (و باستانی از علمای گذشته که گواهی دهد بر راستی چنین ادعایی) برای من بیاورید، اگر راست می‌گوئید..

آن نعمت‌هایی که در اختیار انسان است، همه از خدا است و چیزی از آن نعمت‌ها از غیر او نیست و وقتی که چنین است، وقتی این نعمت‌هایی که وسیله‌ی جلب نفع و دفع ضررند، همه از خداوند است، پس چگونه غیر او فریادرس قرار داده می‌شود.

... أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَوَاتِ....: یا در آفرینش و گردش و کنترل و هدایت آسمان‌ها مشارکتی داشته باشند؟ طبعاً کسی می‌تواند فریادرس باشد که کل هستی را آفریده و در قبضه‌ی قدرت او باشد تا دستش در جلب منفعت و دفع ضرر باز باشد، چون کسی جز خدا این کار را نکرده و نقشی در آفرینش هستی و سلطه بر آن ندارد. پس کسی جز او نمی‌تواند جلب منفعت یا دفع ضرری نموده یا فریادرس باشد.

وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ.[17] یعنی: چه کسی گمراه‌تر از کسی است که افرادی را به فریاد بخواند و پرستش کند که (اگر) تا روز قیامت (هم ایشان را به فریاد بخواند و پرستش کند) پاسخش نمی‌گویند؟ (نه تنها پاسخش را نمی‌دهند، بلکه سخنانش را هم نمی‌شنوند) و اصلاً آنان را از پرستش‌گران و به فریاد خواندگان غافل و بی‌خبرند..

شعار توحید

شعار توحید جمله‌ی زیبا و رسای «لا اله‌ الا الله» است. «اله» به معنی فرمان‌روا و فریادرس است. خداوندY تنها ذات مقدسی است که لیاقت و شایستگی این را دارد که فرمان‌روایی مختص او باشد، آن‌گونه که در «توحید امر» بیان شد. نیز نظر به این‌که فاعل و مؤثر واقعی برای تحقق هر امری تنها اوست، پس اوست تنها فریادرسی که باید در ناملایمات زندگی ملجاء و پناهگاه باشد و تنها اوست که توان تحقق خواهش‌ها و خواسته‌های بنده‌اش را در بردارد. پس بی جهت نیست که بزرگان فرموده‌اند: «لا اله‌ الا الله» دارای دو جنبه است، جنبه‌ای که بر جانب نفی تأکید می‌کند که نفی هر فرمانروای فریادرسی در عرصه‌ی درون و بیرون انسان‌هااست و جنبه‌ی دیگر با حرف استثناء - «الّا»- بر جانب ایجابی و مثبت تکیه دارد؛ یعنی اثبات فرمان‌روایی و فریادرسی برای خدای بی‌همتا است.

چه زیبا است لب به تهلیل گشودن و تأملی هرچند گذرا بر این معنی داشتن که هیچ فرمان‌روا و فریادرسی نیست جز ذات مقدس الهی.

در ارزش و اعتبار این کوتاه سخن جاودانه همین بس که پیامبرr فرمود:

«یا أَیها النَّاسُ قولوا لا إله إِلاّ الله تُفْلِحُوا»[18] یعنی: «ای مردم بگویید هیچ فرمان‌روا و فریادرسی نیست جز الله تا رستگار شوید.»

و نیز:

«أَفْضَلُ الدُّعَاءِ دُعَاءُ یوْمِ عَرَفَة، وَأَفْضَلُ مَا قُلْتُ أَنَا وَالنَّبِیونَ مِنْ قَبْلِی لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّه وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ.»[19] یعنی: «برترین دعا، دعای روز عرفه است و برترین چیزی که من و پیامبران پیش از من گفته‌اند، این جمله است که: هیچ فرمان‌روا و فریادرسی نیست جز الله.»

قرآن بیان‌گر این است که «الله»Y یکی است:

اسلام آمد که خدا را به مردم شناساند و تمامی چیزهایی را که به غیر از خدا پرستش می‌شوند از بین ببرد و بگوید که:

الله خدای برتر و در ذات خود یگانه است:

وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ[20]. یعنی: خداوند شما خداوند یکتا و یگانه است و هیچ خدایی جز او که رحمان و رحیم است وجود ندارد..

هیچ کس در وجود، با او برابر نیست:

هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ.[21] یعنی: او پیشین و پسین و پیدا و ناپیدا است..

در بقا شریک ندارد:

کُلُّ شَیءٍ هَالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ.[22]یعنی: همه چیز جز ذات او فانی و نابود می‌شود..

خالق فقط اوست:

وَخَلَقَ کُلَّ شَیءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً[23]. یعنی: و همه چیز را آفریده است و آن را دقیق اندازه‌گیری و کاملاً برآورد کرده است..

مالک تنها اوست:

وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَوَاتِوَالأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا[24]. یعنی: از آن خدا است آن‌چه در آسمان‌ها و زمین و آن‌چه میان آن دو است..

رازق اوست:

وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا[25]. یعنی: هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر این که روزی آن، بر عهده‌ی خدا است (و خدا روزی مناسب هر یک را در بحر و بر می‌رساند) و محل زیست (دوران حیلت) و محل دفن (پس از ممات) او را می‌داند..

مدّبر و چرخاننده و نگهدارنده‌ی همه چیز تنها اوست:

وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالأَرْضُ بِأَمْرِهِ[26]. یعنی: و از جمله‌ی دلایل و نشانه‌های (کمال قدرت و نهایت عظمت) خدا یکی هم این است که آسمان و زمین (بدین ساختار استوار و صورت زیبا) ساخته و پرداخته‌ی او و به فرمان او برپا است..

سلطه و قدرتش بی‌شریک است و بر هر چیزی قادر است:

وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیرْسِلُ عَلَیکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمْ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لا یفَرِّطُونَ[27]. یعنی: خداوند بر بندگان خود کاملاً چیره است. او مراقبانی (از فرشتگان را برای حسابرسی و نگارش اعمال شما) بر شما می‌فرستد و می‌گمارد (و آنان به کار خود با دقت تمام تا دم مرگ یکایک شما، مشغول می‌گردند) و چون مرگ یکی از شما فرا رسید، فرستادگان ما (از میان فرشتگان دیگر به سراغ او می‌آیند و) جان او را می‌گیرند، و (فرشتگان گروه اول و فرشتگان گروه دوم هیچ‌کدام در مأموریت خود) کوتاهی نمی‌کنند..

ربّ و حاکم دیگری وجود ندارد:

قُلْ أَغَیرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیءٍ[28]. یعنی: ای پیغمبر به کسانی که تو را هم‌چون خود به شرک‌ورزی می‌خوانند) بگو: آیا (سزاوار است که) پروردگاری جز خدا را بطلبم (و معبودی جز او را پرستش و عبادت بکنم) و حال آن که خدا پروردگار هر چیزی است؟.

صاحب اختیار تنها اوست:

وَرَبُّکَ یخْلُقُ مَا یشَاءُ وَیخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمْ الْخِیرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یشْرِکُونَ[29]. یعنی: پروردگار تو هر چه را بخواهد می‌آفریند، و هر کس را بخواهد برمی‌گزیند، و مردمان (پس از صدور فرمان خدا درباره‌ی چیزی و کسی) حق انتخاب و اختیار ندارد... خداوند بسی منزه‌تر و بالاتر از آن است که چیزی را انباز او کنند... ..

در قانون‌گذاری شریک ندارد:

أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ مَا لَمْ یأْذَنْ بِهِ اللَّهُ[30].یعنی: شاید آنان انبازها و معبودهایی دارند که برای ایشان دینی را پدید آورده‌اند که خدا بدان اجازه نداده است (و از آن بی خبر است؟)..

تمام امور در دست اوست:

بَلْ لِلَّهِ الأَمْرُ جَمِیعاً[31].یعنی: بلکه همه‌ی کارها در دست خدا است..

در علم همتایی ندارد:

وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً[32].یعنی: آگاهی او همه چیز را فرا گرفته است..

تنها او می‌میراند و زنده می‌کند:

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یمِیتُکُمْ ثُمَّ یحْییکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یفْعَلُ مِنْ ذَلِکُمْ مِنْ شَیءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یشْرِکُونَ[33]. یعنی: خدا کسی است که شما را آفریده است، سپس (با عطا کردن وسایل مادی و معنوی و آماده‌سازی محیط زیست) به شما روزی رسانده است. بعد شما را می‌میراند، سپس دوباره زنده‌تان می‌گرداند. آیا در میان انبازهایتان (که برای خدا گمان می‌برید) کسی هست که چیزی از این (کارهای آفرینش و روزی رسانی و میراندن و زنده گرداندن) را انجام دهد؟ خدا دورتر و برتر از این است که برای او به انباز معتقد شوند (و او را در کنار بت‌های سنگی و معبودهای ساختگی قرار دهند)..

اوست که هدایت می‌کند:

إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ[34]. یعنی: (ای پیغمبر!) تو نمی‌توانی کسی را که بخواهی هدایت ارمغان داری (و او را به ایمان، یعنی سر منزل مقصود و مطلوب انسانی برسانی) ولی این تنها خدا است که هر که را بخواهد هدایت عطاء می‌نماید، و بهتر می‌داند که چه افرادی (بر طبق حکمت و عنایت یزدان و برابر اندیشه و تلاش انسان، سزاوار پذیرش ایمان بوده و به سوی صفوف مؤمنانه) راه یابند..

تنها او فریادرس است:

فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً[35].یعنی: و کسی را با خدا پرستش نکنید..

پناه دهنده فقط اوست:

وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً[36].یعنی: و پناهگاهی (برای حفظ خود از عذاب خدا) جز خدا نمی‌یابم..

در تمام ویژگی‌هایش یکتا است:

لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ[37]. یعنی: هیچ چیزی مانند خدا نیست..

پس اعراب خداوند را به عنوان خالق، رازق، مدبر، زنده گرداننده، میراننده و پناه دهنده و پاسخ‌گو به دعاها و... می‌شناختند ولی سخن قرآن این است چنین خدایی باید فرمان‌برداری شود و نیز همراه او خالق و رازق و... دیگری را قبول نداشت.

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یؤْفَکُونَ[38]. یعنی: اگر از مشرکان بپرسی، چه کسی آنان را آفریده است؟ مؤکدّانه می‌گویند: خدا! ... پس چگونه (از عبادت حق تعالی) منحرف می‌شوند (و متوجه پرستش چیزهای دیگری می‌گردند؟!).




پاورقی‌‌ها:
----------------------------------------------------

[1]- قرآن کریم، سوره‌ی الروم، آیه‌ی25.

[2] - قرآن کریم، سوره‌ی الجمعه، آیه‌ی 1.

[3] - قرآن کریم، سوره‌ی الاعراف، آیه‌ی54.

[4] - قرآن کریم، سوره‌ی القصص، آیه‌ی70.

[5] - قرآن کریم، سوره‌ی المائدة، آیه‌ی50.

[6] - قرآن کریم، سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی83.

[7]- قرآن کریم، سوره‌ی الشعراء، آیات 78 الی 81.

[8] - قرآن کریم، سوره‌ی الانبیاء، آیه‌ی69.

[9] - قرآن کریم، سوره‌ی الانفال، آیه‌ی 17.

[10] - قرآن کریم، سوره‌ی الانفال، آیه‌ی 17.

[11]- قرآن کریم، سوره‌ی البقرة، آیه‌ی 225.

[12]- أبو داود السِّجِسْتَانی، سنن أبی داوود، کتاب الطلاق ، دار إحیاء التراث العربی، جزء 6، حدیث 46، ص 284.

[13] - قرآن کریم، سوره‌ی یونس، آیه‌ی 106.

[14] - قرآن کریم، سوره‌ی غافر، آیه‌ی 60.

[15] - قرآن کریم، سوره‌ی جن، آیه‌ی 20.

[16] - قرآن کریم، سوره‌ی الاحقاف، آیه‌ی 4.

[17] - قرآن کریم، سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 5.

[18] - احمد بن حنبل، الزهد (مسند احمد)، دار الکتب العلمیه، جزء4، حدیث 56، ص547.

[19] - مالک بن انس، الموطا، دار الکتب العربی، جزء2، حدیث 6، ص395.

[20] - قرآن کریم، سوره‌ی البقرة، آیه‌ی 163.

[21] - قرآن کریم، سوره‌ی الحدید، آیه‌ی 3.

[22] - قرآن کریم، سوره‌ی القصص، آیه‌ی 88 و الرحمن/26و27.

[23] - قرآن کریم، سوره‌ی الفرقان، آیه‌ی 2 و الانعام/102 ، الاحقاف/4.

[24] - قرآن کریم، سوره‌ی المائدة، آیه‌ی 17 و الانعام/12 ، الفرقان/2.

[25] - قرآن کریم، سوره‌ی هود، آیه‌ی 6 و الفاطر/3 ، العنکبوت/60.

[26] - قرآن کریم، سوره‌ی الروم، آیه‌ی 25 و الفاطر/41 ، یس/12.

[27] - قرآن کریم، سوره‌ی الانعام، آیه‌ی61 و الانعام/62و65و46 ، الانبیاء/23 ، الانفال/24 ، یوسف/21.

[28] - قرآن کریم، سوره‌ی الانعام، آیه‌ی164 و الانعام/14 ، الانعام/114.

[29] - قرآن کریم، سوره‌ی القصص، آیه‌ی68.

[30] - قرآن کریم، سوره‌ی الشوری، آیه‌ی21.

[31] - قرآن کریم، سوره‌ی الرعد، آیه‌ی31 و آل‌عمران/128.

[32] - قرآن کریم، سوره‌ی الطلاق، آیه‌ی12و البقرة/216 ، الملک/14.

[33] - قرآن کریم، سوره‌ی الروم، آیه‌ی40.

[34] - قرآن کریم، سوره‌ی القصص، آیه‌ی56 و یونس/35.

[35] - قرآن کریم، سوره‌ی الجنّ، آیه‌ی18و النمل/62 ، لقمان/30.

[36] - قرآن کریم، سوره‌ی الجنّ، آیه‌ی22 و المؤمنون/18 ، یونس/27.

[37] - قرآن کریم، سوره‌ی الشوری، آیه‌ی11 و الروم/27 ، النحل/74.

[38] - قرآن کریم، سوره‌ی الزخرف، آیه‌ی87 و الزمر/38 یونس/ 31 و 32 و المؤمنون/84و89 ، الروم/40، یونس/104، الانعام/102.